این روزها شمار کسانی که صادقتر از شاهزاده ترکی الفیصل، پسر ملک فیصل فقید و سفیر پیشین در واشنگتن باشند، بسیار اندک است. گرچه این شاهزاده دیگر سمت دولتی ندارد، اما کماکان نفوذ و بینش خود را در پادشاهی حفظ میکند و به لطف دو دهه سابقه کاری که به عنوان رئیس اطلاعات ریاض داشته، بهتر از هر کس دیگری به درک رقابت با ایران رسیده است. به همین دلیل است که باید از ارزیابی کنونی او از وضعیت فعلی تعجب کرد. او گفته است: «ایرانیها ما را کنار هم نگه میدارند.» (او این صحبتها را در محفلی خصوصی ایراد کرد و البته به من اطمینان داد که مشکلی نیست اگر جای دیگری نقل کنم.)
البته که او باید در برابر دولت ایران، یعنی دشمنی که تحریمها به شدت در حال فشارآوردن به اویند و اقتصادش کمتر از یکسوم اندازه اقتصاد خودش، و بودجهی نظامیاش کمتر از یکچهارم مقر پادشاهی اوست و تولید نفتش نیز در تمام دوران اندک بوده است، احساس امنیت داشته باشد. با این حال نگرانیهای عربستان سعودی، یعنی یک سلطنت سنی عرب، در مقابل دولت ایران، که حکومتی پارسی و شیعه بوده است، داستانی دائمی است و البته که بیدلیل هم نیست.
مقامات ایرانی سالهاست برای تحت کنترل داشتن چهار پایتخت عربی: بیروت، دمشق، صنعا و بغداد به خود میبالند. تهران در سرتاسر این کشورها شبکهای از حامیان خود را اداره کرده و از طریق آنها قدرتش را افزایش میدهد و حلقهای از آتش میسازد که اساساً عربستان سعودی را در حصر میگیرد. رویکرد ارزانتر و نامتقارنی که ایران در جنگها اتخاذ میکند، این کشور را به نسبت همسایگان غنیترش در خلیجفارس (با وجود نیروهای مجهزتر این کشورها) برتری میدهد. حالا به تمام اینها برنامههای هستهای ایران را هم اضافه کنید... شاهزاده ترکی واقعاً درست گفته است. لااقل تا همین اواخر که چنین چیزی واقعیت داشت. زیرا تغییرات ظریف، اما جدی خاورمیانه باعث میشود این کشور احساس ناامنی کرده و حواسش به گوشه و کنارها باشد. به همین دلیل هم هست که رویکردهای تهران انقدر متناقضاند؛ اعتماد به نفس بیش از حد دارد و در عین حال سازشناپذیر عمل میکند... اینها در کنار هم ترکیبات خطرناکیاند.
بگذارید با برنامه هستهای ایران شروع کنیم. تهران امید داشت که رئیسجمهوری جو بایدن بازگشتی ساده و بیقید و شرط به معاهدهای داشته باشد که رئیسجمهوری پیشین امریکا از آن خارج شده بود. ایران امیدوار بود بایدن خیلی زود تحریمهای این کشور را بردارد. اما دولت بایدن از آنچه ایرانیها انتظار داشتند، ناسازگارتر عمل کرده است. تقریباً یک سال پس از روی کار آمدن بایدن، هیچ آرامشی در اقتصاد ایران به چشم نمیخورد. از سال ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۰، اقتصاد این کشور ۷درصد منقبض شد و پول ملی این کشور نیز سقوط کرد. صادرات نفت ایران از سال ۲۰۱۶ و پس از اجرایی شدن توافق هستهای به ۲.۵ میلیون بشکه در روز افزایش پیدا کرد و در دوران ترامپ به ۴۰۰ هزار بشکه در روز کاهش یافت. در دوران بایدن صادرات نفت افزایش یافته است؛ البته به سختی. و ذخایر این کشور نیز تنها به لطف افزایش قیمت نفت تقویت شده است. کشور ایران در دوران ترامپ، دسترسی به بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار از ذخیر خارجی خود را از دست داد. در دوران بایدن نیز تا این لحظه محدودیتهای حسابهای بانکی کشور ایران در سراسر جهان حفظ شده است. و این کشور برای تثبیت پول ملی خود، فعال نگه داشتن اقتصادش و جلوگیری از مشکلات داخلی به این پول احتیاج دارد. با تمام این احوال به نظر میرسد ایران تمایلی به سازش ندارد. و به تأمین مالی و توسعه برنامههای هستهای خود و بازیهای قدرت منطقهای اش ادامه میدهد.
اما بزرگترین نگرانی ایران، منابع محدود کشورش نیست. یکی از دانشگاهیان مستقر در خارج کشور که نخواسته نامش فاش شود به من گفت: چالش واقعی پیش رو، چشمانداز منطقهای تهران است که به سرعت رو به تغییر میرود. به همین دلیل است که این کشور نمیتواند در مذاکرات هستهای مصالحه کند.
اول از همه، حملات مداوم اسرائیل به داراییهای نظامی ایران در سوریه و خرابکاریهای مشکوک در تأسیسات انرژی یا هستهای ایران طی چند سال اخیر است. ایران در درون سوریه نیز ناچار است با ارتش قدرتمند روسیه همکاری کند و گاهی به رقابت با آن برآید. اقدامی که به کاهش برخی از قدرتهای منطقهای این کشور میانجامد.
گیجکنندهتر از آن طغیان خشم مردمی در بغداد و بیروت علیه فساد و فرقهگرایی بود در پاییز ۲۰۱۹؛ که البته این شورشها نفوذ ایران و شبهنظامیان نیابتی تهران را نیز در هر دو کشور هدف قرار دادند...در مجموع جنبشهای مختلف از جمله چالشهای پیچیدهتری بودند که قاسم سلیمانی فرمانده نخبهی سپاه قدس ایران در دوران حرفهای خود با آنها مواجه بود...
اعتراضات در لبنان و عراق کماکان به قوت خود باقیاند. در دومی، تغییر روحیه علیه تهران منجر به شکست متحدان ایرانی در انتخابات پارلمانی ماه گذشته شد. این اتفاق در عین حال که به معنای عقبگرد نفوذ ایران در عراق نیست، اما میرساند که نقصی در کشور وجود دارد. تقریباً یک ماه پس از انتخابات، مصطفی کاظمی، نخستوزیر عراق، از سوءقصد، جان سالم در برد. اگر تصور مقصر بودن ایران (که تصور بیربطی است) را درست بدانیم باید گفت که منطقه در خشم و ناامنی روزافزون است. و البته اگر آن را اقدامی از سوی ایران بدانیم باید گفت کنترل این کشور بر شبهنظامیانش سست شده است.
در لبنان، معترضان برای اولین بار در برخی شهرهایی که قدرتمندتر بودند، علیه حزبالله لبنان و رهبرش، حسن نصرالله شعار سر دادند. به نظر میرسد تحقیق در باب انفجار بندر بیروت در سال گذشته حزبالله را ناآرام کرده است. یکسری حوادث در تابستان امسال باعث شد که اعضای حزبالله با افرادی از جوامع مختلف مذهبی درگیر شوند و در کشوری که پر بود از اسلحه، حداقل دو تن از اعضای این گروه شیعی به ضرب گلوله به قتل برسند. _البته وقایعی از این دست هالهای از شکستناپذیری را که دور حزبالله کشیده شده است، نشان میدهند. گروههای اپوزسیون لبنان امیدوارند بخشی از موقعیتهای عراق قابل تکرار باشد تا در انتخابات سال آینده کرسیهای پارلمان را از حزبالله و متحدانش دور کنند. و این میان ایران کماکان به روشهای سابق خود برای حکمرانی ادامه میدهد. روشهایی که البته خیلی دیرپا نخواهند بود.
آیا این رخدادها میتواند به تغییر سیاسی در مقیاسی وسیع منجر شود؟ پاسخ کوتاه اینکه لااقل نه به صورت معنادار. دلیلش هم اینکه در لبنان و عراق، مکانیسمهای محلی اندکی برای پیشیگرفتن از ایران و متحدان ریشهدارش وجود دارد.
این ما را به پویایی منطقهای و دولت بایدن رهنمون میکند. وقایع چند ماه اخیر، حکم یک بازی شطرنج چندبُعدی و جالب را در خاورمیانه داشته است: عراق میزبان مذاکرات میان عربستان سعودی و ایران بود و وزیر خارجه امارات متحده عربی از دمشق دیدن کرد. اردن و مصر پیشنهادهایی برای کمک به حل بحران انرژی در لبنان ارائه دادند و اردن و اسرائیل و امارات نیز به صورت جداگانه قراردادهایی را امضا کردند. همه این ها را بیفزایید به خیلی اتفاقات دیگری که از تمام آنچه خاورمیانه در تمام ادوار شاهدش بوده، بیشتر بودهاند.
تفسیر این اهداف یا میزان تفکرات استراتژیکی که ورای آنها بوده است، کار آسانی است. اما این وقایع سه الگوی موازی را پدید آوردهاند که همهشان تهران را نگران میکنند.
اول اینکه به نظر میرسد تلاشها برای تعامل با ایران و تنشزدایی بیشتر به صورت پیشفرض دارد از سوی عربستان سعودی انجام میگیرد. وزیر امور خارجه این کشور مذاکرات را در بغداد «صمیمانه» و «گرهگشا» توصیف کرد؛ و این در حالی است که یکی از دیگر مقامات همانها را با لفظ «بیمحتوا» خطاب کرد. پیشبینی میشود که طی هفتههای آینده، هیئتی از مقامات بلندپایه از امارات به تهران سفر کنند. کسی انتظار ندارد دههها رقابت و دشمنی به این آسانیها پایان بگیرد. و هنوز هیچ نشانهای هم نیست که بگوید تهران قرار است به ریاض پیشنهاد بازگشایی سفارت عربستان در ایران را بدهد. تعاملات منطقهای با ایران در کاهش تنشها مؤثر است؛ و در عین حال مذاکرات هستهای روی نخی به ضخامت تار مو در حال پیشروی هستند. کشورهای عربی لااقل میتوانند به ایالاتمتحده متوسل شوند و در واقع بگویند: «ما درگیر شدیم. ما سوی شما را گرفتیم و دریافتیای هم نداشتیم.»
ثانیاً اینکه در سالهای اخیر هیچ چیز به اندازه تفرقه و نابسامانی در کشورهای عربی به نفع ایران تمام نشده است. تحرکات دلخراشی چون ربودن کوتاه نخستوزیر لبنان توسط ریاض در سال ۲۰۱۷ یا هجومش به جنگ یمن در سال ۲۰۱۵، نتیجه معکوس داشته و فرصتهایی را برای ایران فراهم کرده است تا مشارکت خود را در این کشورها عمیقتر کند. پس از تهاجم ایالاتمتحده به عراق در سال ۲۰۰۳، عربستان سعودی در عراقِ پس از صدام، شریکی به نفع ایران بود. حالا هم به نظر میرسد که کشورهای عربی به طور موقت در رسیدگی به مسائل انرژی منطقهای در حال همکاری با یکدیگرند. حتی عربستان سعودی نیر در مورد معاملات میلیارد دلاری با عراق در حال بحث است. دو سال پیش یکی از مقامات ارشد سعودی گفته بود که بهترین راه برای مقابله با ایران، نگاه اقتصادی داشتن به منطقه خواهد بود.
به علاوه، با گذشت چندین دهه از صلح سرد میان اسرائیل و همسایگانش در اردن و مصر، چندین کشور خلیجفارس معاهدات اصلی را با اسرائیل امضا کردهاند؛ مجموعهای از توافقنامهها که با عنوان پیمان ابراهیم شناخته میشوند. تحول روابط و همکاری میان اسرائیل، به ویژه با امارات متحده عربی، پیشروی بسیار تندی داشته است. این توافقنامه همچنین یک چالش استراتژیک جدی برای تهران محسوب میشود؛ تهرانی که حالا با جبههای از کشورهای عربی مواجه است که فعالانه در حال همکاری با اسرائیل هستند.
در نهایت اردن و امارات متحده عربی به بشار اسد، رهبر سوریه پیشنهادهایی دادند. _پیشنهاد اتخاذ سیاستی واقعبینانه در بهترین و شاید هم بدترین شرایط. اسد به وضوح حالا و پس از گذشت ده سال از آغاز قیام و کشیده شدنش به جنگ داخلی خونین درسوریه قرار نیست جایی برود {ماندنی است}.
در همین حال، اقتصاد اردن طی دههی اخیر به دنبال بسته شدن مرزها و خفه شدن تجارت و سیل پناهجویانی که به این کشور وارد شدند، ضربهای واقعی را تجربه کرد. الزاماتی که اردن برای نزدیک شدن به اسد داشته، با تمهیدات لازم برای نزدیکی این کشور به امارات فرق دارد. اما کمرنگ شدن حضور ایران در سوریه به نفع هر دو شان بوده و مزایایی براشان دارد. حتی به نظر میرسد جدال دیپلماتیک چند هفته پیش میان ریاض و بیروت، نتیجه تلاشهای پیچیده پادشاهی برای دست گرفتن اهرم فشار مجدد بر لبنان، پس از واگذاری عرصه به ایران در سالهای قبلش بوده باشد. به عبارت دیگر کشورهای عربی به تهران این سیگنال را میفرستند که دیگر تنها بازیگر موجود در عراق و سوریه نیست (یمن مشکلش فرق دارد).
همه این فعالیتهای منطقهای در حالی دارند رخ میدهند که ایالات متحده بیسروصدا در پسزمینه به کار هماهنگی و تشویق برخی از حرکتها و دلسرد کردن یا نادیده گرفتن برخی دیگر (مانند پیشروی اسد) بوده و در مجموع درگیر دیپلماسیهایی بسیار گستردهتر از زمان پیش از مذاکرات هستهای با ایران است.
بحران در خاورمیانه همیشه در گوشه کنارها وجود دارد و اگر مذاکرات هستهای با ایران به جایی نرسد، تنشها دوباره به سرعت اوج خواهند گرفت. اینجاست که سطح غیرمعمول گفتگوهای بین عربی و تلاشها برای همکاری میتواند تعاملی فراهم کرده و یک موقعیت برد_برد نادر برای همگان به وجود آورد... البته همه، به جز ایران!
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟